لطیفه
قرص
از شخصي ميپرسند: چرا قرصهايت را سر وقت نميخوري؟ جواب ميدهد: ميخواهم ميكروبها را غافلگير كنم.
محض خنده و كمي تفكر!
شستن گربه!
عدهاي گربهاي را ميشستن، مردي دنياديده به آنها گفت، گربه را نشوييد زيرا گربه ميميرد، آنها به حرفش گوش نكردند، مرد هم حرفي نزد و به راه خود ادامه داد. هنگامي كه آن مرد دوباره آنها را ديد، متوجه شد كه آن عده دارند گربه را خاك ميكنند، مرد با پرخاش گفت: مگر نگفتم اگر گربه را بشوييد، ميميرد، چرا اين كار را كرديد، يكي از ميان آن عده پاسخ گفت: گربه از شستن نميميرد، گربه از چلاندن ميميرد!
مشاعره
مردي در مسابقه شعرخواني شركت كرد، وقتي نوبت به او رسيد از او خواستند كه شعري بگويد كه اول آن با «م» شروع شود، آن مرد گفت: ميازار موري كه دانهكش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است، استاد شعر را قبول كرد، دوباره وقتي به او رسيد از او خواستند شعري بگويد كه اول آن با حرف «ن» شروع شود آن مرد گفت نيازار موري كه دانهكش… استاد پس از توضيحاتي ناچاراً شعر را قبول كرد، دفعه سوم از او خواستند كه شعري بگويد كه حرف آن با «د» شروع شود، آن مرد گفت: دِ نيازار موري كه…
بگذار بچه يك چيزي ياد بگيره!
محمود ده ساله از پدرش پرسيد، پدرجون اين ابرها از كجا ميآيند توي آسمان؟ پدرش گفت پسرم، ابرها از پشت كوه ميآيند توي آسمان، محمود دوباره پرسيد پدرجون، اين رودخانهها چطور درست ميشوند، پدرش گفت پسرم، رودخانهها از روي زمين راه ميافتند و اين طرف و آن طرف ميروند، محمود دوباره پرسيد پدرجون كوهها چطور درست شدهاند، پدرش گفت: پسرم، كوهها از وسط زمين بيرون ميآيند و بلنديشان از زمين زيادتره.
مادر خانواده كه ديد سؤالهاي محمود درست است، ولي جوابهاي پدرش پايه و اساس ندارد به محمود گفت، پسرم دَرسَت را بخوان و اينقدر مزاحم پدرت نشو.
پدر محمود با پرخاش گفت: خانم بگذار بچه يك چيزي ياد بگيره!
دیدگاهتان را بنویسید